جمعه 31 فروردین 1403، 19 April 2024

تبلیغات
عاقبت اسطوره های کودکی
عاقبت اسطوره های کودکی
  • 7 سال و 6 ماه قبل - 11 آبان 1395 ساعت 10:34
  • تعداد بازدید: 2044

عاقبت اسطوره های کودکی

عاقبت اشناهای کودکی

بابا آب داد بابا نان داد:

بابا مدتی است از کار اخراج شده است و بیکار و بی نان است، لذا فقط توان اجرایی کردن جمله نخست را دارد. یک روز که بابا می‌خواست برود جلوی درب کارخانه واگذارشده به بخش آقازاده‌ها و نسبت به اخراج شدنش اعتراض کند، خبر شلاق خوردن کارگردان اخراجی معدن را شنید. او تصمیم گرفت بهتر است سکوت کند، ولو اینکه سکوتش از رضایت نباشد. سکوت حداقل فایده اش این است که درد جسمی کمتری دارد.

صد دانه یاقوت با نظم و ترتیب:

باغی که محصولش انارهای مذکور بود، در اثر خشکسالی و بی آبی از بین رفت. چند سال پیش، در محل آن باغ، مجتمع هزار واحدی مسکن مهر با حضور ده‌ها تن از مسئولین افتتاح شد. البته به دلیل نداشتن آب، برق، گاز، تلفن و دوری از شهر، تاکنون متروکه مانده است. در عوض، اما به قدر هزاران دانه یاقوت درشت، سود نصیب پیمانکار و مشاور پروژه شده است.

پتروس فداکار:

 

او که تا مدت‌ها به انگشتش می‌نازید، پس از آنکه خبر آّبگیری سد گتوند و شور شدن آب دریاچه پشت سد را شنید، سر به بیابان گذاشت. از نام برده و انگشتش اطلاع موثقی در دست نیست.

تصمیم گیری:

کبری بعد از آنکه با کلی زحمت دیپلمش را گرفت، روی هرچه کتاب را بوسید و در نتیجه، از آن تاریخ به بعد، کتابی ندارد که آن را در حیاط و زیر درخت جا بگذارد. کبری این روزها، یک موبایل آن چنانی در دست دارد و به سیر آفاق و انفس در شبکه‌های اجتماعی مشغول است. چون این موبایل همیشه و همه جا همراه کبری است، گم شدن و جا گذاشتن آن عملا موضوعیت ندارد.

زاغکی قالب پنیری دید:

روستایی که ماجرا در اطراف آن اتفاق افتاده بود، تبدیل به شهر شده است و در نتیجه نسل روباه و دیگر گونه‌های جانوری، تا شعاع صد کیلومتری آن، از بین رفته است. خوشی زاغی، اما دوام چندانی نداشت. یک روز که فکر می‌کرد هنوز دوره دوره وفاست، رفت و پنیری دزدید، مرد پنیرباخته که اعصاب نداشت، زاغک را با تفنگ بادی هدف قرار داد و او نیز چون روباه، علی رغم میل باطنی، به دیار باقی شتافت.

مرد، اما مدتی بعد، به دلیل مصرف لبنیات سرشار از پالم و دیگر افزودنی‌های غیرمجاز خوراکی، بیمار و راهی بیمارستان شد. وی که با پای خود به بیمارستان رفته بود، روز بعد در اثر خطای پزشکی، که جزء جدایی ناپذیر حرفه پزشکی است، به زاغی و روباه ملحق شد.

ریزعلی خواجوی:

چند باری ریزعلی را در تلویزیون نشان دادند، اما برای اینکه خیلی خوش به حالش نشود، درسش را از کتاب درسی حذف کردند. جز ایثار و فداکاری و ارزش هایی از این دست، مسائل بسیار مهم‌تری برای آموزش به بچه‌ها در این دوره زمانه وجود دارد. اصولا مطالب غیرکاربردی باید از کلیه متون درسی حذف گردد.

کوکب خانم زن با سلیقه:

کوکب خانم آلزایمر گرفته است. اولادش، اما معرفت نادر فیلم جدایی نادر از سیمین را نداشتند و او را به خانه سالمندان سپردند. دختر کوکب خانم، برخلاف مادرش، اصلا میانه خوبی با مهمان ناخوانده ندارد. وقتی هم که مهمان دارد، از شوهرش می‌خواهد تا سر راه از رستوران سر کوچه غذا تهیه کند.

آبگوشت غذای لذیذ:

به دلیل کلسترول بالا، از لیست غذای خانوار حذف شده است. غذاهای سالم، مغذی و مفیدی مانند سوسیس، کالباس، پیتزا، همبرگر، انواع فست فود و غیره جایگزین این غذای ناسالم شده است.

آن مرد در باران با اسب آمد:

آن مرد زمین و سابش را فروخت و به شهر مهاجرت کرد. او یک پیکان جوانان خرید و به مسافرکشی مشغول شد. در یک روز بارانی، ترمزهای ماشین خوب عمل نکرد و او چند نفر را ناکار کرد. آن مرد بیمه نداشت و راهی زندان شد. آن مرد هر شب در زندان، خواب باران می‌بیند.

همه جا به نوبت:

پسرک پس از تجربه صف نانوایی، به نصایح پدرش توجهی نکرد و سعی کرد همه جا زودتر و سریع‌تر به هدف خود برسد، ولی با پایمال کردن حق دیگران. نام برده در حال حاضر، یکی از مختلسین بنام و مشهور است و اعتبار زیادی در میان محافل اقتصادی دارد. گفته می‌شود ب.ز. یکی از مریدان و شاگردان وی بوده است که به دلیل غرور بیجا و یاد نگرفتن فوت کوزه گری استاد روزگارش ختم به خیر نشد و فعلا در زندان به سر می‌برد.

توسط: امیر عباس

منبع:

این مطلب را به اشتراک بگذارید:
برچسب ها:
بازار آگهی
نظرات

نظرات (0)

اولین نظر را شما ارسال کنید.

ارسال یک نظر

کد امنیتی

لطفا چند لحظه صبر کنید

چند خبر دیگر